پارت سوم

زمان ارسال : ۲۹۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

امین ضعیف و رنگ پریده روی تخت بیمارستان بود. مادرم با گریه گفت:

ـ خجالت نکشیدی این کارو کردی؟ نگفتی من بدون تو چی کار کنم؟

لبخند کمرنگی بر لبان بی رنگ امین نشست. بغضم را فرو دادم. دوست نداشتم امین در عشق این‌‌قدر ضعیف باشد. به طرفش رفتم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.